دوست


اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن اب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود

وپلک هاش

مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد

ودست هاش

هوای صاف سخاوت را ورق زد

و مهربانی را به سمت ما کوچاند

به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترین انهنای وقت خودش را برای اینه تفسیر کرد

و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر میشد

همیشه کودکی باد را صدا میکرد

همیشه رشته ی صحبت را

به چفت اب گره میزد

برای ما یک شب

سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما

به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم

و مثل لهجه ی یک سطل اب تازه شدیم

و بارها دیدم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه بشارت رفت

ولی نشد

که رو به روی وضوح کبوتران بنشیند

و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نورها دراز کشید

و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم.

............



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت 19:37 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com