اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

  وقتى مى شکنم خوب تماشا کن ،

شاید روزى به دنبال تیکه هایم بگردى !

نوشته شده در چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:38 توسط باران| |

 

نوشته شده در سه شنبه 21 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:55 توسط باران| |

 

نوشته شده در سه شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:28 توسط باران| |

بـاران کمــی آهستــه تــر

اینجــا کســی در خـانـه نیسـت

مــن هستــم و تنهــایــی و

دردی کــه نــامـش زنـدگیســت …

نوشته شده در شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:19 توسط باران| |

  دیــــوار اتاقــــــم پــــر از عکسهـــــای دو نفـــــــره ایست… 

که قـــــــرار است بعـــــــــدا بیندازیم … ! 

همان بعـــــــدا که نیســــــت شد در تقویــــــم بودنمــــــان … ! .

نوشته شده در یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:5 توسط باران| |

 

نوشته شده در یک شنبه 14 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:4 توسط باران| |

 

نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 19:16 توسط باران| |

ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ﻭﻟﯽ …

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …

ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ  ﺑﻪ ﻣﻦ …

ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ …

ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ …

ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ …

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

نوشته شده در پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:,ساعت 19:42 توسط باران| |

مرگ خبر که نمی کند !

یک روز می بینی نیامدم یعنی که نیستم !

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:9 توسط باران| |

مجنون همیشه مرد نیست ؛

گاهی مجنون دخترکی تنهاست که زمانی لیلی کسی بوده !

 

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:21 توسط باران| |

دلم ساعتی میخواهد که مانده باشد روی ساعت های با تو بودن

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:23 توسط باران| |

ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ﻭﻟﯽ …

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …

ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ …

ﺑﻪ ﻣﻦ …

ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ …

ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ …

ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ …

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

نوشته شده در پنج شنبه 29 بهمن 1392برچسب:,ساعت 1:13 توسط باران| |

ﺩﺭﺩ ” ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪﺩﯾﺪ

ﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺸﻪ،

ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ

ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﮐﻪ،

ﺑﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻥ

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ،

ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ،

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﮐﺸﯿﺪﻥ،

ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ …

ﻫﻤﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻥ

“ﺧﻮﺑﻢ ”

،

” ﺧﻮﺑﯿﻢ ” …

ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮﺑﻢ …

ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭﯾﺪ؟ … .

نوشته شده در پنج شنبه 30 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:22 توسط باران| |

گاهي آنچنان مزخرف مي شوم

كه براي ديگران قابل درك نيستم

حتي عزيزترين كسانم را از خودم مي رانم

اما در آن لحظه در دلم آرزو دارم بگويند:

” مي دانم دست خودت نيست، دركت مي كنم ” .

نوشته شده در پنج شنبه 29 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:58 توسط باران| |

ﺩﻟـﻢ ﮔﺮﻓﺘــﻪ ﺍﺳـﺖ

ﯾــﺎ ﺩﻟـﮕﯿــﺮﻡ

ﯾـﺎ ﺷﺎﯾـﺪ ﻫـﻢ ﺩﻟـﻢ ﮔﯿـﺮ ﺍﺳـﺖ

ﻧﻤــﯽ ﺩﺍﻧــﻢ

ﺍﺻـﻼً ﻫﯿــﭻ ﻭﻗـﺖ ﻓــﺮﻕ ﺑﯿــﻦ ﺍﯾﻨــﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻔﻬـﻤﯿــﺪﻡ

ﻓﻘـﻂ ﻣـﯽ ﺩﺍﻧـﻢ ﺩﻟـﻢ ﯾـﮏ ﺟـﻮﺭﯼ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ

ﺟــﻮﺭﯼ ﮐـﻪ ﻣﺜــﻞ ﻫﻤﯿــﺸـﻪ ﻧﯿــﺴـﺖ

ﺩﻟـﻢ ﮐـﻪ ﺍﯾﻨـﻄــﻮﺭ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ ،

ﻏﺼـﻪ ﻫـﺎﯼ ﺧــﻮﺩﻡ ﮐـﻪ ﻫـﯿﭻ ،

ﻏﺼـﻪ ﯼ ﻫﻤــﻪ ﯼ ﺩﻧﯿــﺎ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ ﻏﺼـﻪ ﯼ ﻣـﻦ

ﺑﻌــﺪ ﺩﻟــﻢ ﺑـﺪﺟــﻮﺭ ﻏﺮﻭﺏ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ

نوشته شده در پنج شنبه 28 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:17 توسط باران| |

مات شدم از رفتنت !!

هيچ ميز ِ شطرنجي هم درميان نبود

اين وسط فقط يك دل بود كه ديگر نيست

نوشته شده در چهار شنبه 27 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:58 توسط باران| |

نوشته شده در چهار شنبه 26 بهمن 1392برچسب:,ساعت 22:32 توسط باران| |

نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:35 توسط باران| |

مرا ياد بگير نه مثل جبر!

نه مثل هندسه!

نه مثل يك منهاي يك كه هميشه مي شود صفر!

مرا ياد بگير مثل نيمكت آخر زنگ آخر

و دستاني كه نام تو را مدام روي چوب حك مي كرد،

مرا ياد بگير

نوشته شده در چهار شنبه 24 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:52 توسط باران| |

 

نوشته شده در چهار شنبه 1 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:27 توسط باران| |

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:32 توسط باران| |

نه نام . . .!!

نه چهره . . .!!

نه اثر انگشت . . .!!

آدم ها را از طرز ” آه ” كشيدن شان بشناسيد...

نوشته شده در یک شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 19:0 توسط باران| |

وقتي از همه بريدي...

وقتي هيچكس رو تو اين دنيا نداري...

وقتي هيچكس از حالت نميپرسه

وقتي همه اميدت يه نفره ولي اونم تو رو باور نداره و كنارت گذاشته

پس چه دليلي برا زنده موندن هست؟

نوشته شده در یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:,ساعت 2:13 توسط باران| |

طناب دار...

حكم اعدام صادر شد...

هر لحظه به چوبه ي دار نزديك تر مي شد...

وقتي رسيد نگاهي به ان كرد و سپس طناب را بوسيد...

دادستان كمي وقت خواست سپس رو به مجرم پرسيد:

دليل اين كارت چه بود؟

مجرم نگاهي به زمين كرد و گفت:

اين طناب من را به زمين نميزند...

كاري كه بعضي ادم ها خوب بلدند.!!

نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1392برچسب:,ساعت 22:8 توسط باران| |

کثیف بودنِ بعضی آدم ها اذیتم نمیکنه !

اما بعضیا خیلی پاکن؛

این که قراره اینا گیره اون کثیفا بیُفتن,

اعصابم رو خورد میکنه

نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1392برچسب:,ساعت 19:8 توسط باران| |

سلامتي اوني ك امشب عروسيه عشقشه

و مثل اسفند رو اتيش داره بالا پايين ميپره

و كسي نيس كه بفهمه دردش چيه

نوشته شده در یک شنبه 21 بهمن 1392برچسب:,ساعت 2:2 توسط باران| |

تو رفتي ؛

و با نبودنت ...

ما به سوگِ خود نشسته ايم

نوشته شده در یک شنبه 23 بهمن 1392برچسب:,ساعت 22:4 توسط باران| |

من ناشناس ترين نقاش زمينم فقط آه مي كشم...

نوشته شده در یک شنبه 24 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:4 توسط باران| |

وقتي كه به جاي بمان ،

مي گويي هر طور راحتي ،

بوي خيانت مي دهي !

نوشته شده در یک شنبه 25 بهمن 1392برچسب:,ساعت 19:4 توسط باران| |

بعضي ها ،

هيچ وقت آدم نمي شوند !

در چرخه ي تكامل چگونه ظاهرِ آدم يافتند ،

نميدانم ! خصلتشان زخم زدن است !

و خراشيدنِ روح !

حالا تو بگو ،

چگونه در كنارِ چنين گرگهايي ..

اگر چنگ در نياوري ! دوام مي يابي ! .

نوشته شده در یک شنبه 26 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:46 توسط باران| |

هي فلاني ميداني؟

ميگويند رسم زندگي چنين است...

مي آيند ...

مي مانند...

عادت ميدهند...

و ميروند

وتو در خود مي ماني

وتو تنها مي ماني

راستي نگفتي رسم تو نيز چنين است؟...

مثل همه ي فلاني ها ؟؟

نوشته شده در یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:,ساعت 18:47 توسط باران| |

جالبه وتلخه!

یک جمله عاشقانه رو تقدیم میکنیم به چندین نفر…

نوشته شده در یک شنبه 28 بهمن 1392برچسب:,ساعت 22:28 توسط باران| |

آنـــــقـَـدر پـُشــتـــِ سـَـرَت آب ریخــتــمــــ…

کــ ه تَـمـامـــِ کـوچـه سـَـبـز شـُـد !

پـــس چـِـرا نـیـامـدی ؟!

نوشته شده در یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:26 توسط باران| |

بعد از این عشق ،به هر عشق جهان می خندم.

هرکه آورد سخن عشق میان،می خندم.

بعد ازآن روز که دلدارم رفت به هوس بازی این بی خبران ،می خندم.

خنده ی تلخ من ازگریه غم انگیز ترست،

کارم ازگریه گذشته به آن می خندم.

نوشته شده در یک شنبه 18 بهمن 1392برچسب:,ساعت 22:2 توسط باران| |

لبخندبزن!

بدون انتظارپاسخی ازدنیا،

بدان یک روزدنیاآنقدرشرمنده میشودکه بجای پاسخ لبخندت

باتمام سازهایت می رقصد!

نوشته شده در یک شنبه 19 بهمن 1392برچسب:,ساعت 4:3 توسط باران| |

اي کــاش

يا بـــــــــــودي ­ يـــــا از اول نبودي !!!

ايـــــن که هســـتي و کنــــارم نيســــتي ...

"ديـــــــــوانه ام ميکنــــــــــد ­ " 

نوشته شده در یک شنبه 17 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:4 توسط باران| |

همیشه تو زندگیت جسارت ِ یک جدایی عاشقانه رو داشته باش

تا حقارت ِ به هر قیمتی نگه داشتن رو به دوش نکشی

نوشته شده در یک شنبه 30 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:52 توسط باران| |

ما آدما هنوز هم مثله بچگیمون …

هر کی بیشتر باهامون بازی کنه رو…

بیشتر دوسش داریم !

نوشته شده در چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:32 توسط باران| |

ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﮐﺎﻣﻞ ﻭ ﺑﯽ ﻧﻘﺺ ﺑﺎﺷﻪ،

ﻧﻔﺮ ﺳﻮﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯿﺪﻩ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﺑﺸﻪ …

ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﺦ ﻧﺪﻩ ﮐﺴﯽ ﺳﺮ نخ و ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ …

نوشته شده در چهار شنبه 15 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:27 توسط باران| |

 حالا كه رفته اي...

رفتنت

نبودنت

نامرديت...

هيچكدام نه اذيتم كرد و نه برايم سوال شد!!

فقط يك بغض خفه ام مي كند...!

چگونه نگاهت كرد كه مرا اينگونه تنها گذاشتي...؟؟!!

نوشته شده در جمعه 14 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:4 توسط باران| |

ا تعصب به دوستانم گفتم:خرافات است......

بعد از چند ماه به حرفشان رسيدم....

آري...

چشم سبز ها خيانت را عجيب بلدند....

نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:38 توسط باران| |

خــــــدایا . . .

هرچنــــد وقــــت یکبـــــار به من یـــــــــــــادآوری کن :

نامحــــــــــرم ، نامحــــــــــــــــرم است . . .

چه در دنیــــــای حقــــــیقی . . .

چه در دنیای مجـــــازی . . .

یادمـان بینـداز مـادرمـــ فاطـمـه (س) را که از نابینــا هـم رو می پوشـانـد . .

نوشته شده در یک شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:52 توسط باران| |

قلبم این روزها سخت درد میکند !

کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟

نوشته شده در یک شنبه 11 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:37 توسط باران| |

خراب شد.....

دوباره....

تصویر زیبای لبخند بر لبانم خراب شد....

و باز هم شادی رفت....

که در سیاهی پوچ چشمانم حل شود.....

من اشتباه کردم .....

قبول....

تاوانش را تو بگیر.....

اما... بگذار کسی نفهمد این مصیبت را....

بگذار...

تنها من باشم وتو .....

تاوانش هرچه میخواهد باشد....

تو بگیر.....

اما....

فقط تو.....

بگذار.....

هیچ کس به جز تو...

شاهد پشت این نقاب نباشد....

نوشته شده در یک شنبه 10 بهمن 1392برچسب:,ساعت 3:38 توسط باران| |

 

نوشته شده در پنج شنبه 10 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:59 توسط باران| |

زیادی که خودتو دست پایین بگیری

میفتی زیر پای کسی که یه روز به اوج رسوندیش !

.

نوشته شده در پنج شنبه 7 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:18 توسط باران| |

یه وقتـــایی هم هست می خنـــدی تــا کسی یه وقت نپرســـه چته !!...

نوشته شده در پنج شنبه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:15 توسط باران| |

کلمات هم بازیچه ی من و تو شده اند !

من برایِ تو می نویسم

تو برایِ او می خوانی.. .

نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت 16:58 توسط باران| |

آنقدر زیبا عاشق شده ای که ....

آدم لذت میبرد از این همه خیانت . . .

نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1392برچسب:,ساعت 1:2 توسط باران| |

بعضی آدم ها را ....

نمی شود داشت ....

فقط می شود ....

یک جور خاصی ....

دوستشان داشت!

بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند...

یا تو برای آن ها!...

اصلا به آخرش فکر نمی کنی .....

آنها برای اینند که دوستشان بداری .....

آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !

یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ...!

این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یک جور خاص ...

دوست داشته خواهند شد

نوشته شده در پنج شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,ساعت 23:36 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com