اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

سوگندراساختیم تاباسوگندیادکنیم

با سوگند شروع کنیم

با امید ادامه دهیم

و آرزو داریم به وصال ختم شود

سوگند میخورم به زیبایی یک عشق پاک که دل از تو نگیرم

لحظه ای از یادت غافل نشــــوم که دوســت داشتــنـــت را از یاد نبـــرم

و با آمدن هر سپیده و شروع هر روز بـه یادت چشـم بر جهان بگشایم

و به یادت چشم از دنیا بربندم

نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:26 توسط باران| |

شاید خیلی وقتا تو زندگی کاری رو می کنی

و بعدش متوجه میشی واسه اون طرفی که این کارو کردی نه کارت ارزش داره نه خودش لیاقت انجام اون کار تازه اون وقت کلی منت رو سرت می مونه

که کی بهت گفته بوداین کارو کنی

اینجاست که آدم پشیمون میشه از خوب بودن

به قول یه آشنا من هم زیادی خوبم واسه کسی که ارزش نداره

خیلی کارای بیخود میکنم و همه رو از خودم میرنجونم

خیلی واسم زور داشت آخه چرا اون نباید به خاطر من یه بار دست به کاری بزنه

دلم یه مرگ میخواد یه

مرگ ساده و راحت

نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:27 توسط باران| |

بار آخر ،

من ورق را با دلم بُر ميزنم !

بار ديگر حكم كن ،

اما نه بي دل !

با دلت ، دل حكم كن !

حكمِ دل :

هر كه دل دارد بيندازد وسط ،

تا ما دلهايمان را رو كنيم ... ... ...

دل كه رويِ دل بيفتد ، عشق حاكم ميشود ...

پس به حكمِ عشق ، بازي ميكنيم .

اين دلِ من ! رو بكن حالا دلت را !

دل نداري ؟!

بُر بزن انديشه ات را ...

حكم لازم ،

دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم !

نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:15 توسط باران| |

کاش من گاهی مرد بودم

میشد تنهایی ام را به خیابان بیاورم

سیگاری دود کنم

ونگران نگاه های مردم نباشم

کاش من گاهی مرد بودم

میشد شادی ام را…

به کوچه هابریزم…

باصدای بلند بخندم

وهیچ ماشینی…

برای سوار کردنم…

ترمز نکند…

نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:14 توسط باران| |

 مــلــودرام مســخره ای بــود زنــــدگـی!

ایــن را تمــام منتــقدان ابــراز کــرده انــد !

داستــان تکــراری،

ســکانس هــای اشتــباه،

و پــایــان آبــکی !

ای خــــــــــــــــدا…

ازخــــودت دفــاع نمــی کنــی ؟

نوشته شده در سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:,ساعت 18:28 توسط باران| |

اگر این بار دلم را با حرفهایت

بازخم زبانهایت

با نیش وکنایه هایت بشکنی

وجودم را نادیده بگیری

دیگر حتی استخوانی سمتت پرت نمیکنم

چه برسد ب اینکه دل دهم،قلوه ک نه آشغالی از دوستت دارم های سوری ات را تحویل بگیرم…

 

نوشته شده در سه شنبه 1 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:20 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com