ایشان....


اشک اسمان

هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...

میدانی دارم درباره چه مینویسم؟

مسما نمی دانی.

دارم درباره ضمیرهایی که در زندگی ام دیده ام مینویسم.

درباره ی:

من........

تو...............

او.....................

ما..........

شما............

ایشان................

و حالا میدانم

خوب میدانم که متنفرم از من

از این من بی احساس و سنگ دل

که کاش منها می شد از تمام هستی!!!!

دلتنگم....

برای تو

تویی که یک فصل از نبودنت میگذرد

و من نمیدانم کجا هستی!!!!

دلگیرم .....

از او که نمیدانم از کجا امد و تمام رویاهای زیبای مرا پرپر کرد

و تمام ارزوهایم را بی رحمانه به اتش کشید و

رفت...............

و دعا میکنم که باز نگردد

دیگر چیزی ندارم که او نابود سازد

منتظرم.......

منتظر مایی که با امدن تو تکمیل شود

من و تو........

ما.......

منتظرم تا بار دیگر من و تو ما شویم

و لذت ببیریم از حس مشترک ما بودن

و انگاه......

دعوت میکنیم شما را

تا شریک شوید در شادی ما

شادی زیبای من و او

اما............

کمی سکوت لازم است........

چرا حرفی برای ضمیر ایشان نمی یابم؟

نکند ایشان تنها باشد؟؟؟

شاید هم گوشه ای از دنیا 

جدا از تمام ضمیر های زندگی

به انتظار ایستاده است.

اهای ؟؟؟؟

ایشان ؟

تنها نمانی ؟

بیا جمله در خور وجودت یافتم.

عاشق تمام ایشان هایی هستم که سرشان در کار خودشان است!!!

...............

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:28 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com